مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان
ذکر مصيبت ميکند: الشام الشام تا ياد غربت ميکند: الشام الشام
منزل به منزل درد و داغ و بي کسي را يک جا روايت ميکند: الشام الشام
موي سپيد و چهره اي در هم شکسته از چه حکايت ميکند: الشام الشام
هر روز با اندوه و آه و بي شکيبي ياد اسارت ميکند: الشام الشام
در اين ديار پُر بلا هر کس به نوعي عرض ارادت ميکند: الشام الشام
يک شهر چشم خيره وقت هر عبوري ابراز غيرت ميکند: الشام الشام
هر سنگ با پيشاني مجروح خورشيد تجديد بيعت ميکند: الشام الشام
قرآن پرپر روي نيزه غربتت را هر دم تلاوت ميکند: الشام الشام
قلب تو را يک مرد رومي با نگاهش بي صبر و طاقت ميکند: الشام الشام
هر جا که دارد خوف از جان تو، عمه خود را فدايت ميکند: الشام الشام
جان مي دهي وقتي به لبهايي مقدس چوبي جسارت ميکند: الشام الشام
کنج تنوري حنجري آتش گرفته ذکر مصيبت ميکند: الشام الشام
یوسف رحیمی ****************** الا که مقدم تو مژده ی سعادت داشت به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت
سلام بر تو که ماه جمادی الاول ز جلوه ی تو به رخ هاله ی مسرّت داشت
سلام بر تو که امّ المصائبت خوانند چرا که غم ز ازل در دلت اقامت داشت
سلام بر تو و بر هر زنی که از آغاز به پاس پیروی ات از حجاب زینت داشت
تو از همان شجر پاک عصمت آمده ای که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت
تو دست پرور آن مادر گرانقدری که قلب پاک پیمبر به او ارادت داشت
تو سر بر آینه ی سینه ای گذاشته ای که بوسه گاه نبی بود و عطر جنت داشت
تو زیر سایه ی آن گلبنی بزرگ شدی که هر چه داشت شکوفایی از نبوت داشت
ندیده دیده ی تاریخ چون تو بانویی که حق به گردن آزادی و عدالت داشت
چه بانویی که پس از دختر رسول ا... به هر زنی که تصور کنی شرافت داشت
چه بانویی که ز فیض هدایت معصوم مقام و منزلتی همتراز عصمت داشت
چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت
چه بانویی که به حد کمال در همه حال اراده داشت وفا داشت عزم و همت داشت
چه بانویی که به هنگامه ی اسارت هم وقار داشت حیا داشت شرم و عفت داشت
چه بانویی که همه عمر در نیایش شب هزار بار ز خود تا خدای هجرت داشت
چه بانویی که به همراه یک مدینه صفا گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت
چه بانویی که به خورشید خون گرفته ی عشق به قدر وسعت هفت آسمان محبت داشت
دل تو بود پر از التهاب شوق حسین که لحظه لحظه ی عمرت از این حکایت داشت
حسین نیز به شایستگی نثار تو کرد هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت
نبود حاجت بوسیدن گلوی حسین حسین با تو هزاران هزار حجت داشت
حسین از تو جدایی نداشت در هر حال مگر بخاطر انسی که با شهادت داشت
چراغ آخرتش باد شاعری که سرود سه بیت ناب که دنیایی از طراوت داشت
«نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت
هوا ز جور مخالف چو نیلگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
ستاره ی سحر تو که روی خاک افتاد هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت
من و مکارم اخلاق زینبی هیهات کجا برابر خورشید ذره جرأت داشت
تو آن یگانه اسیری که در چهل منزل بدوش خسته ی خود کوهی از رسالت داشت
تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم ستمگر از سخنت جا به خاک ذلت داشت
تو خطبه خواندی و در چهره ات تجسم یافت علی که در سخنش آیت فصاحت داشت
پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند صدای روح نوازت که رنگ محنت داشت
به هر بهانه به تفسیر انقلاب نشست کلام روح فزایت که رنج غربت داشت
هلال یک شبه ات جلوه کرد از سر نی که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت
پس از زیارت خون سر تو از محمل شفق طلوع نمی کرد اگر مروت داشت
استاد شفق ******************** باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان
باورت می شد ببینی دختر خورشید را کوچه کوچه در کنار سایه ی نامحرمان
نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان
چه عجب ! طشتی برای این سرت آورده اند ای سر منزل به منزل ای سر یحیی نشان
تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران
ای تمامی غرور من فدای غیرتت لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران
این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان
علی اکبر لطیفیان
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |